این روزا احوال دلم زیر و رو شده... شاید به خاطر اون... شاید به خاطر رفقا... شایدم به خاطر خودم.... شایدم حتی به خاطر خدا... این روزها که میگذرد ، بیش از پیش به حرف سعیده میرسم که میگفت : " آن ها تکرار نشدنی اند! " آری و من حالا با تک تک سلول های بدنم حس میکنم که ............. آن ها.............تکرار ناشدنی اند.........واگر.................. و تنها اگر حالا حداقل دو سه تایشان را داشتیم سرزمینمان خیلی آبادتر و خواستنی تر میشد..... در وصیت نامه اش گفته بود : از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه به طور مداوم کربلا را میدیدم..... وصیت نامه اش را بخوانید.....ضرر نمیکنید هیچ!خیلی چیزهاهم دستگیرتان میشود! میگفت :" ....ای امام!درد تو را جوانان درک میکنند ، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا میکنند." جوانان زمانه ی خودش را میگفت...امثال خودش را میگفت! و حالا محمد کجایی که بگویی اکنون درد اماممان را چه کسانی درک میکنند؟! ما جوانان؟! من میترسم...خیلی ها میگویند خوب شد که نیستی اینهارا ندیده ای اما من میگویم کاش بودی که اگر تو و امثال تو و یارانت بودند دیگر گمان نمیکنم به این اوضاع شاید که نه حتما اسفناک دچار میشدیم! حالا نوبت ماست اما...ما که نمیتوانیم چون تو و دوستانت باشیم ولی درحد خود موثر خواهیم بود اگر خویشتن اراده کنیم... ...تو که آن بالا جایت خوب است بی شک درجه ای رفیع نزد پروردگار داری دعای خیری،شفاعتی،وساطتی،چیزی بکن بلکه شاید راه خود یابیم و اندکی از غم های اماممان را بردوش کشیده؛از ناراحتی هایش بکاهیم... _____________ به یاد شهیدی که نبود ببیند بچه ها خرمشهر را پس گرفتند...سید محمد علی جهان آرا |
About![]()
هزار ابر نباریده توشهی راهت برو مسافر خسته خدا به همراهت قفس بهانهی خوبی برای ماندن نیست برو برو، برو این شهر جای ماندن نیست برو که در قفس این غروب میمیری که در تلاطم شط جنوب میمیری برو غریبه که اینجا غروب یعنی مرگ جنوب یعنی آتش، جنوب یعنی مرگ مسافر از غم تنهاییام خبر داری برو غریبهی خسته تو هم پسر داری نگو که قصه فرزند تو شبیه من است نگو که عاقبتت یک سرو بدون تن است نگو که سهمیهها جانشین بودن توست که سهمت از وطنت چند شب سرودن توست هنوز میشنوی؟ از غروب میگویم از این دقایق ایکاش خوب میگویم از این دقایق مادر شکسته، بابا پر از آرزوی نشستن به روی دوش پدر از آرزوی محالی که من پدر دارم از این همیشهخیالی که من پدر دارم مسافر از غم تنهاییام خبر داری برو غریبهی خسته تو هم پسر داری برو مسافر بیکس از این خرابآباد برو از این شب تاریک، هر چه بادا باد هوار میزنم این درد را میدانم در این غروب به جایی نمیرسد فریاد بگو که خستهای از شب اگر چه میگویند: زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد شهید دادهام اما به حکم تقدیرم به حکم جبر سیاهی اسیر زنجیرم پدر به راه خدا رفت و من یتیم افسوس به شوکران چنین سفرهای نمکگیرم سرود مرگ من است این سکوت سرد اما رها نمیشوم از این غم و نمیمیرم مسافر از غم تنهاییام خبر داری برو غریبهی خسته تو هم پسر داری من از گزیدن ماری پلید میترسم ز ریسمان سیاه و سفید میترسم از آن خزان سیاهی که آرزویم را شبیه برگ گل از شاخه چید میترسم چنان به یأس ورق خورده خط افکارم که از سرودن شعر امید میترسم من از نهایت شب حرف میزنم طوری که از نوشتن اسم «شهید» میترسم مسافر از غم تنهاییام خبر داری برو غریبهی خسته تو هم پسر داری برای رویش گل، ابر تیره کافی نیست به جای شغل پدر ـ خط تیره ـ کافی نیست هنوز چشم به راهم اگرچه میدانم برای دیدن او چشم خیره کافی نیست برای لمس عذابی که سرنوشت من است هزارسال گناه کبیره،کافی نیست هزار سهمیه جای تو را نمیگیرد کسی به جز تو در این سینه جا نمیگیرد هزار حرف نگفته هنوز مانده ولی گلایه جای حضور تو را نمیگیرد شهید زندهتر از زندههاست اما حیف کسی برای نمرده عزا نمیگیرد مسافر از غم تنهاییام خبر داری برو غریبهی خسته تو هم پسر داری پدر به راه خدا رفت و نوزده سالی است که روی صورت من جای سیلیاش خالی است پدر که رفت به سیلی دیگران سرخام و روی آتش یک درد بینشان سرخام برای رفتن بابا ملامتم نکنید به جرم کار نکرده شماتتم نکنید به جان عکس خودش من نخواستم برود درست عکس خودش، من نخواستم برود به خاک سرخ شلمچه قسم خودش میخواست به جان تکپسرش که منم خودش میخواست اگر شهید شده انتخاب از ما نیست عجیب نیست که جای فرشته دنیا نیست مسافر از غم تنهاییام خبر داری ولی شبیه پدر حسرت سفر داری تو مرد این سفری، مرد ماندنی، آری بمان، بمان که قدم سمت عشق برداری مسافر این دل تنگ از دل تو بیخبر است درست آمدهای، این نهایت سفر است مسافر از غم تنهاییام خبر داری نترس مرد غریبه! تو هم پسر داری هنوز ساحل این ورطه آشیانه توست به سر نیامدهای، هر زمان زمانهی توست اگر چه راه به سر شد ولی سفر باقی است که سر به راه شدن آخرین کرانهی توست غمین مباش که گمنام ماندهای ای مرد که بینشانی تو بهترین نشانه توست تمام شانهبهسرها از این خبر دارند که بعد رفتن تو باز سر به شانهی توست تمام وسعت این شهر وقف آمدنت کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست " عبدالله روا " Archivesخرداد 1393ارديبهشت 1393 AuthorsنغمهLinks
نغمه سرا برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان من و کلک و آدرس manokelk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. LinkDump
حمل و ترخیص لباس از چین به ایران کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|